جانباز شیمیایی شهید سید عنایت اله ناصری

امــــیدم بــــرگ بیـــــدی بود و  آنــرا باد بـــــرد 

                                شادی ام،شورم،نشاطم،عشقم از بنیاد برد

از دلم پر زد، رها شد، خسته بود، از من گریخت

                                 دور شد از پیش چشــمانـــم مــرا از یاد بـرد

خواب بودم همچو بخت خفته ام در خواب مست

                      بـــــی خبر آهــــوی زیبای مرا صـیـــاد بـــرد

بر دلـــم جـــز آرزوی روی او دیـــــگــر نــــبــــود

                            وای از این دنیا که شـیرین از کـف فـرهاد برد

رنــج بــردم، باغــبان کــردمــش تا غــنــچه بــود

                            گـل که شد، زیبا که شد، گلچین بدبنیاد بـرد....

                       

  ( زنده یاد عبدالحسین عتیق )

          



Hosted by ImageHost.org


نوشتن و سخن گفتن از او برایم سخت و دشوار است. اما وظیفه ایست که به عنوان فرزند شهید احساس کردم باید آنرا انجام بدهم تا اندکی از سختیها و دردهایی را که می کشید و ویژگیهای رفتاری او را برای دوستان و همشهریان عزیز بیان کنم:

1-مظلومیت او و درد ناشی از شیمیایی:

آری شیمیایی. سخن گفتن از آن بسیار آسان است. از عوارض آن گفتن و نوشتن آسان است. اما ذره ای از این دردها را کشیدن .....، از صبر و استقامت گفتن آسان است. اما هنگامی که انسان در آن شرایط قرار می گیرد باید دید چه طور از پس مشکلات بر می آید.

ظاهری خوب و سالم اما  از درون....،برایش بسیار سخت بود که دوست یا آشنایی به عیادتش می آمد اما تنگی نفس اجازه صحبت با او را نمیداد. دوست یا آشنایی پشت خط تلفن بود اما توانایی صحبت نداشت. پا و اندام حرکتی او سالم بود ولی توانایی راه رفتن حتی چند متر را نداشت. نوشتن و گفتن از او بسیار آسان است اما تصور قسمتی از دردهایی را که طی این 23 سال تحمل کرد حتی برای من به عنوان پسرش بسیار دشوار است. تصور کنید هنگامی که یک فعالیت سنگین بدنی(مثل فوتبال) را انجام می دهید و برای 5 دقیقه استراحت می کنید ، آن 5 دقیقه به علت ضربان شدید قلب چقدر سخت و دشوار برای شما می گذرد. اما او بدون هیچ گونه فعالیتی و یا اندک تحرکی این حالت برایش پیش می آمد و با تنگی نفس هم همراه بود و تا ساعتها همراه او بود. زیرا ریه توانایی خود را از دست داده بود و نمی توانست اکسیژن را به بدن او برساند و دی اکسید کربن را دفع کند.

اعداد و ارقام آزمایشهای تنفسی او (خصوصاً در این اواخر) برای پزشکان بسیار تعجب آور بود و گاهی که این اعداد و ارقام را پزشکان دیگری به غیر از پزشک خود او می خواندند آنرا غیرممکن می دانستند.

  2-صبر و استقامت او:

صبر و تحمل او در برابر بیماری بسیار زیاد بود صحبتهای پزشکان و بیماران دیگر، و پرسنل بیمارستان  بقیه الله گواه بر این مدعاست. در این اواخر پزشک او  که امیدی به بهبودی نداشتند به ناچار ماده مخدر را به عنوان داروی جدید برایش تجویز کرده بود که آنرا از راه بخور و تنفس مصرف کند و به پرستاران توصیه کرده بود که خود او در این مورد چیزی نفهمد. زیرا می دانست که مقاومت خواهد کرد. بعد از چند بار استفاده هنگامی که پیگیر ماجرا شد و متوجه موضوع گشت از مصرف آن سرباز زد و از دکتر خواست دارو را قطع کند.

یک روز دیگر که به همراه خانواده به بیمارستان رفته بودیم بیمار نا آشنایی آمد و گفت می خواهم آقای ناصری را ببینم و به عیادت پدر من آمد. از او و علت ملاقات که سوال کردم گفت: هنگامی که دکتر مرا ویزیت کرد و ناراحتی مرا از بیماری دید گفت برو صبر و استقامت را از آقای ناصری یاد بگیر.

آری.10ماه بطور مداوم در بیمارستان بودن و هیچ نگفتن و راضی به رضای خدا بودن باعث شده بود که بعنوان بیمار سابقه دار و به عنوان یک شخصیت معنوی بین بیماران و پرسنل بخش شناخته شود بطوری که بیماران ،پرسنل و حتی پزشکان برای حل مشکلات خود به آقای ناصری مراجعه می کردند.

حدود 6 ماه قبل یک شب که در منزل در حال استراحت بود یکی از پزشکان فوق تخصص ریه تماس گرفت و گفت می خواهم با آقای ناصری صحبت کنم. وقتی که درمورد صحبت او با دکتر سوال کردم گفت: دکتر گفته مشکلی برایم پیش آمده و برایم دعا کن. دقیقاً نیم ساعت بعد زنگ زد گفت مشکلم حل شد.

3-شوخی کردن و شاداب بودن در محیط خانه:

البته همیشه و همه ساعت حالش بد نبود. در مواقعی که حالش به کمک دستگاه های تنفسی مختلف بهتر بود، فرصت را غنیمت می شمرد و بلافاصله به شوخی و خنده در خانه می پرداخت و حتی برای عوض شدن جو خانه بشکن هم میزد. و یا بلافاصله گوشی تلفن را می خواست و با دوستان و آشنایان تلفنی صحبت میکرد.

چند روز پیش از مادرم شنیدم که گفت : هیچ وقت برای شفای خود دعا نمی کرد. بلکه از دوستان و آشنایان می خواست که برایش دعا کنند که بتواند بیش از این ها صبر کند.

میگویند که انسان نباید حسرت گذشته را بخورد. در حالی که واقعاً حل این مشکل برای خود او  و ما سخت بود. چون شیمیایی به مرور زمان جسم و بدن او را ضعیف می کرد. در هر نقطه ای از زمان مقایسه ی حال و وضعیت جسمی او با چند سال گذشته و در این اواخر حتی با چند ماه گذشته برایمان دشوار بود. حتی جرات دیدن آلبوم های قدیمی و فیلمهای خانوادگی گذشته را نداشتیم.

در مرحله ی آخری که حدود 50 روز در ICU بستری بود ،شرایطش سخت و بحرانی بود زیرا ریه از کار افتاده بود و دیگر اذن دخول هوا را صادر نمی کرد و پزشکان به ناچار لوله ی اکسیژن را از طریق دهان و مجاری تنفسی وارد ریه کردند تا اکسیژن را به بدن او برسانند . اما باز هم در این شرایط که قدرت تکلم نداشت با نوشتن جملات زیر رضایت خود را از رضایت خدا بیان کرد:

"حالم در حال حاضر خوب است . ولی درجه دستگاه را کم می کنند، تنفس خودم با مشکل روبرو می شود که می گویند بعد از گذشت چند روزی دیگر این مشکل هم بر طرف میشود.

به هر صورت التماس دعا دارم و به آنچه

خدای متعال مقدر کرده است راضی هستم."

گزارش تخلف
بعدی